مردم نيامده‌اند

❇️میرزا مهدی تفرشی بدايع‌نگار (لاهوتی) متولد 1242 درگذشتۀ 1320 ش. چهار سفر به مشهد آمده و گزارش سفرهای سوم و چهارمش را نوشته. سفر 33 روزۀ سومش در سال 1287 بوده و سفرنامه‌اش هم مفصل‌تر از چهارمی است. اکنون فرشيد گندم‌کار اين دو سفرنامه را با عنوان «مردم نيامده‌اند» در نشر چشمه به چاپ سپرده است.

*نام کتاب برگرفته از تأکيد چندبارۀ نويسنده بر اين نکته است که به دليل شلوغی‌های تهران و مسائل مربوط به توپ‌بندی مجلس و آشوبی که در کشور راه افتاده، مردم برای زيارت به مشهد نيامده‌اند و مشهد خلوت‌تر از هميشه است.

کتاب از جهت اطلاعاتی که دربارۀ مسير و مقصد می‌دهد خواندنی است:

 

*در گناباد:

*بين‌الطلوعين، علی‌الرسم در دولت‌سرا رفته، پای مبارک جناب‌آقا را بوسيده، در مدرسۀ درس جناب آقا‌زاده رفته، امروز نهار مهمان ايشان‌ايم.

*شب را در مدرسه چراغان کرده، قريب دويست نفر از دهات اطراف آمده، شب را شام مدعو بودند، چون شب ولادت حضرت آقا بود در سال هزار و دويست و پنجاه ويک.

*رسم دهات گناباد اين است که از منافق و مرافق، مريض‌های خود را برداشته، حضور مبارک آورده، دوا می‌خواهند و ايشان نبض او را گرفته، دوای جزئی داده، خوب می‌کنند.

*هر کس از فقرای سلسلۀ نعمت‌اللهی که منسوب به خود آقاست از هر جا که بيايد تا مدتی که در بيدخت هست، نان او را می‌دهند.

در بيدخت کسی ترياک نمی‌کشد. جناب، از ترياک‌کش بدتر از شراب‌خور بدشان می‌آيد.

*پياز و سير ممنوع است، کسی نمی‌خورد، محض اينکه دست ايشان را زيارت می‌کنند بدشان نيايد.

*يک ساعت به غروب مانده، درب دولت‌سرا پای جناب آقا را بوسيده، با جناب آقازاده و آقای حاج شيخ عبدالله خداحافظی کرده، با برادران دست و روبوسی کرده، راه افتاديم.

 

*در تربت حيدريه:

*تربت تجارتش معتبر است. قنسول انگليس و روس اين‌جا است، افغان و سيستانی و گنابادی و طبسی و همه نوع مردم اين‌جا هستند.

*الحق صفای اين‌جا از شهرهايی که ديده‌ام خيلی بهتر است. از سمنان و دامغان و سبزوار و نيشابور و مشهد و کرمانشاه و قم و تبريز و زنجان و قزوين و شاهرود و بغداد و کربلا؛ اگرچه آبادی بعضی بيشتر از اين‌جا است.

*در اين‌جا صورت خوب به هم نمی‌رسد، جهت اين‌که تماماً ترياکی هستند وشيرۀ ترياک می‌کشند. کسی نيست از زن و مرد که ترياک نکشد.

*الحق بهار تربت بهشت است.

 

*در مشهد:

*محلۀ سراب از تمام مشهد هوايش بهتر است.

*رفتيم ميدان توپخانه تماشا. در سفر سابق اين ميدان ابداً درخت نداشت، آصف‌الدوله شاهسون در چند سال قبل که حاکم بوده است، ميدان را درخت نشانيده، دور او را مغازه‌ها ساخته، گمرگ و پست‌خانه هم آن‌جا هست، مردم مثل ميدان توپخانۀ تهران غروب آن‌جا می‌آيند تماشا.

*شهر مشهد تخميناً شصت‌هزار نفر جمعيت دارد، بيشتر و بزرگ‌تر از کربلا است، صحن او هم بزرگ‌تر از صحن کربلا است، ملی مردم به واسطۀ کشيدن ترياک تمام بدرؤيت. يک نفر آدمی که بشود به او نگاه کرد ندارد؛ اگر باز کسی پيدا شود از ترک‌ها هستند که هنوز ترياکی نشده‌اند.

*مردم مشهد که اصلاً اهل مشهد هستند مردم مهربانی نيستند، مگر کسانی که اهل تبريز و قفقاز و اصفهان و شيراز باشند، اين‌جا سکنی کرده باشند، و الاّ اهل مشهد ناسازگار و با انسان نمی‌جوشند، بر خلاف اهل کربلا و کاظمين و نجف که با مردم مهربان‌اند. تهران که در حقيقت جوهر ادب و انسانيت است. به واسطۀ اين که پايتخت هست مردمان خوبِ همه‌جا در آن شهر آمده، سکنی نموده‌اند. هيچ شهری را امروز نمی‌توان در ايران از هيچ جهت به تهران مشابهت کرد.

*امروز که تمام خيابان و به حساب طول شهر را گرديدم، دو عدد سگ نديدم، در کوچه‌ها هم سگ نديدم، گويا سگ‌های عالم را جمع کرده‌اند در تهران آورده‌اند که در هر کوچه صد سگ دارد.

*امروز يک طبق هلو ديدم که نيم ساعت تماشا کردم، واقعاً اگر راه‌‌آهن بود يا ممکن بود که کسی سوقات ببرد تهران، چيزی غريب بود، زيرا به قدر نهار بود. هرگز يک دانۀ او در تهران نيست.